سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

جوان بودایی اهل کره: در مسجد امام حسین(ع) مسلمان شدم - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

نام من «هیونگ سوب جی» است و در اکتبر سال 1970 در سئول، مرکز کره‌ی جنوبی به دنیا آمدم. در سال 2000 میلادی هم ازدواج کردم که ثمره‌ی این ازدواج، همان‌طور که می‌بینید، یک پسر پنج ساله به نام «هانسول» است، البته همان‌طور که می‌دانید نامم را پس از تغییر مذهب مصطفی انتخاب کردم.

19 ساله بودم، در سال 1989 در دانشگاه سئول، زبان عربی یاد گرفتم، آن هم به مدت هشت سال، تا سال 1997 شاید بپرسید، دلیلش چه بود؟ یک پیش‌زمینه از علاقه به فرهنگ اسلام از گذشته‌ها داشتم و به همین خاطر تصمیم گرفتم در دانشگاه، زبان عربی را به خوبی فرا بگیرم تا با دین اسلام بیشتر آشنا شدم. می‌خواهم بگویم در وجودم، عشق و علاقه به اسلام همیشه موج می‌زد و همین امر باعث شد تا در سال 1995 برای شناخت بیشتر اسلام، به مصر در شمال آفریقا بروم. حضورم در مصر باعث شد که خودم را به اسلام نزدیک‌تر ببینم، حس درونیم می‌گفت که اسلام، یعنی عشق، صمیمیت و دوستی... از طرفی در کره شرایط خاص فرهنگی وجود دارد که نمی‌توانیم به درستی اسلام را بشناسیم، از این‌رو با پروفسوری در دانشگاه الازهر آشنا بودم و همین امر باعث شد تا به مصر بروم. در نزدیکی دانشگاه الازهر مسجدی وجود داشت به نام مسجد امام حسین(ع) که از فضای روحانی خاصی برخوردار بود، هر روز به آنجا می‌رفتم و سعی می‌کردم از فضای عرفانی و روحانی آنجا انرژی مثبت بگیرم، تا این‌که با امام جماعت آنجا آشنا شدم. به او گفتم که من میل زیادی برای شناخت این دین دارم و مطالعات فراوانی هم در این زمینه انجام دادم، اما هنوز آن حس درونی‌ام ارضا نشده بود. احساس می‌کردم که چیزی در وجودم در حال اوج گرفتن است، اما نمی‌دانم چه بود؟ احساس می‌کردم که باید به یک معنویت خاصی برسم، اما نمی‌دانستم چگونه؟ دلم می‌خواست خود را غرق در این دین کنم، اما روش‌های آن را نمی‌شناختم، پس به مطالعه‌ی کامل قرآن روی آوردم، کلام قرآن پاسخ تمام حس‌هایم را داد، زمانی که قرآن می‌خواندم، دلم آرام می‌گرفت، زمانی که به عمق معنای کلمات آن پی می‌بردم، پاسخ تمامی احساس‌های نهفته‌ام را گرفته بودم...

زمانی که روزهای جمعه، صف نمازخوانان را می‌دیدم، از شکوه آن دلم قوت می‌گرفت، ضمن این‌که طی آن مدت امام جماعت مسجد امام حسین(ع) از لحاظ ایدئولوژی و فکری تأثیر زیادی روی من گذاشت، او برایم از مسلمانان جهان می‌گفت، از فضای فکری پیامبر(ص) می‌گفت، برایم از کلمات وحی شده‌ی خداوند به پیامبر می‌گفت که سرانجام به «قرآن» ختم شد...(در این هنگام قرآنی را که روی میزش بود بلند کرد، بالا برد و بوسید و گفت: بارها کتاب خداوند را خواندم و هنوز هم آن را مطالعه می‌کنم، هرگاه دچار مشکلی می‌شوم، از قرآن دستور می‌گیرم که چه کاری خوب است و چه کاری بد...) سخنان امام جماعت آن‌جا، باعث شد تا تصمیم خودم را بگیرم و در سال 1997، از دین بودا به دین اسلام روی بیاورم و اشهد خود را در مسجد امام حسین(ع) گفتم و نامم را هم امام جماعت انتخاب کرد: «مصطفی...»

منبع مقاله: مجل? خانواد? سبز

رده بندی موضوعی: تازه مسلمانان




تاریخ : سه شنبه 89/10/14 | 9:37 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.